میوه بر شاخه شدم ... سنگ پاره بر کف کودک
طلسم معجزتی مگر پناهم دهد از گزند خویشتنم
چنین که دست تطاول به خود گشاده منم
بالا بلند!
بر جلو گاه منظرم چون گردش اطلسی ابر قدم بردار
چنان کن که مجالی اندکک را در خور است
که تبردار حادثه را دست خسته به فرمان نیست!
با ما گفته بودند .... باما گفته بودند :
آن کلام مقدس را لیکن با شما خواهیم آموخت
ولی بخاطر آن عقوبتی جانفرسای را تحمل می بایدتان کرد
عقوبت جانفرسای را چندان تاب آور بیماری که ..
کلام مقدسمان باری از خاطر گریخت !!!
احمد شاملو .....
یادش گرامی باد.